گر ترا عشوه چنان شيوه چنين خواهد بود
ني مرا فکر دل و ني غم دين خواهد بود
درد عشقت ز ازل بود مرا همدم دل
بي گمان تا با بد نيز چنين خواهد بود
روز محشر که بسيما همه ممتاز شوند
مهر روي تو مرا مهر جبين خواهد بود
آتش غيرت عشق تو چو اغيار بسوخت
ديده کيست ندانم که دو بين خواهد بود
در چنان خلق که عشق تو دهد جلوه حسن
نشود محرم اگر روح امين خواهد بود
گر تو تشريف دهي کلبه احزان مرا
من بر آنم که چو فردوس برين خواهد بود
التفاتي بيکي گوشه چشم ار نکني
سبب آفت صد گوشه نشين خواهد بود
تا که آن طاير قدسي پر و بالي دارد
کار آن ترک کمان دار کمين خواهد بود
جان بجانان ده و از مرگ مينديش حسين
خود ترا عاقبت کار همين خواهد بود