از من خبر بجانب جانان که ميبرد
پيغام عندليب ببستان که ميبرد
يعقوب را دو ديده ز بس گريه تيره گشت
آخر خبر بيوسف کنعان که ميبرد
چون آدم از بهشت برون اوفتاده ام
بازم بسوي روضه رضوان که ميبرد
بي روي دوست مجلس ما را فروغ نيست
پيغام ما بدان مه تابان که ميبرد
از حال ما خبر که تواند بدو رساند
نام گدا بحضرت سلطان که ميبرد
گر زانکه نامه اي بنويسم بخون دل
آنرا بدان مراد دل و جان که ميبرد
خواهم که جان و دل بفرستم بدو حسين
جان و دلم بجانب جانان که ميبرد