دوش چشم جانم از ديدار شه پرنور بود
مطرب ما زهره و ساقي مجلس حور بود
با عذار ساقي فتان و چشم مست او
زاهد ار بشکست توبه همچو ما معذور بود
تا قدح کرده حدق بهر حمياي جمال
پيش از آن کاندر جهان باغ مي انگور بود
با حريفان معربد در خرابات ازل
از شراب لايزالي جان ما مخمور بود
ما انا نيت ز دار نيستي آويخته
تا بگويندي اناالحق گفتن منصور بود
دلبر آنساعت که جام خمر کافوري بداد
مسند دل بر فراز چشمه کافور بود
جان ما آئينه حق گشت و از ما شد پديد
آنچنان گنجي که در کنج ازل مستور بود
بود در طور فنا مست تجليها حسين
پيش از آندم که حکايات کليم و طور بود