دست همت بر جهان خواهم فشاند
آستين بر آسمان خواهم فشاند
تا بقاي جاودان آرم بدست
در هواي دوست جان خواهم فشاند
تا نگردد آشکارا سر دل
جان بروي او نهان خواهم فشاند
دامن همت بگرد آلوده شد
گرد دامن بر جهان خواهم فشاند
دنيي و عقبي حجاب دوستند
هر دو عالم دست از آن خواهم فشاند
نقد جان را گر چه بس نارايج است
پيش عشق جان نهان خواهم فشاند
تا نشيند آتش دل يک نفس
آب ديده هر زمان خواهم فشاند
دمبدم از گنج طبع و درج چشم
لعل و گوهر رايگان خواهم فشاند
از براي جرعه دردي درد
حاصل کون و مکان خواهم فشاند
چند از اين ناموس زين پس نقد عمر
جمله در پاي مغان خواهم فشاند
زير پاي ساقي ار دستم دهد
هر نفس گنج روان خواهم فشاند
نقد هر دو کون چون دريا کشان
بر سر يک جرعه دان خواهم فشاند
عقل بند راه شد از سوز عشق
آتشش در خان و مان خواهم فشاند
گوهر منظوم از درياي طبع
پيش شاه شه نشان خواهم فشاند
از پي ديدار ساقي چون حسين
ديده گوهرفشان خواهم فشاند