بقاي عمر در اين خاکدان فاني نيست
جهان پر از غم و اميد شادماني نيست
گل مراد از اين آب و گل چه ميجوئي
که در رياض جهان بوي کامراني نيست
براي صحبت ياران مهربان کريم
خوش است عمر دريغا که جاوداني نيست
چو غنچه بسته دهن خون خور و مخند چو گل
که اعتماد بر اين پنجروز فاني نيست
دوام عيش و بقا ميوه ايست بس شيرين
ولي چه سود که در باغ زندگاني نيست
مرا تحمل جور زمانه هست وليک
ز دوست طاقت دوري چنانکه داني نيست
بيا و از سر جان خيز ورنه رو بنشين
که کار اهل وفا غير جانفشاني نيست
بهار عمر بوقت خزان رسيد حسين
دگر حلاوت نوباوه جواني نيست