اي راحت جان از نفس روح فزايت
دارد نگه از چشم بدانديش خدايت
درمان طلبان از تو دوا جسته وليکن
من سوخته دل ساخته با درد و بلايت
چون هست وفا شيوه عشاق بلاکش
جانا چکنم گر نکشم بار جفايت
هر کس طلبيده ز تو کامي و مرادي
کام دل سودا زده ماست رضايت
هر لحظه تو يار دگري گر چه گزيدي
ما هيچکسي را نگزيديم بجايت
سر در قدمت باختمي وقت قدومت
گر زانکه سري داشتمي لايق پايت
گفتار حسين اي صنم شوخ خوش آيد
از پسته شکر شکن نغمه سرايت