ترک من بار ديگر راه جفا پيش گرفت
بي گنه ترک من خسته درويش گرفت
دلش از صحبت اصحاب که نيک انديشيد
بحکايات حسودان بدانديش گرفت
من دلسوخته ترکش نکنم گر چه کنون
بي گنه ترک من آن ترک جفا کيش گرفت
مرگ خود ميطلبم روز و شب از حق بدعا
زانکه بي او دلم از زندگي خويش گرفت
آن پريچهره ندانم چه شنيده ز حسين
که نظر از من بيچاره درويش گرفت