تا بکي ناله و فرياد که آن يار کجاست
همه آفاق پر از يار شد اغيار کجاست
آتش غيرت عشق آمد و اغيار بسوخت
چشم بازي که نبيند بجز از يار کجاست
سر توحيد ز هر ذره عيان ميگردد
پر نيازي که بود واقف اسرار کجاست
همه ذرات جهان آينه مطلوبند
خورده بيني که بود طالب ديدار کجاست
يوسف مصري ما بر سر بازار آمد
اي عزيزان وفا پيشه خريدار کجاست
عيسي خسته دلان ميرسد از عالم غيب
سر بيمار که دارد دل بيمار کجاست
هر که بيدار بود دولت بيدار بود
دوست در جلوه ولي عاشق بيدار کجاست
از شراب شب دوشينه خماري دارم
ساقيا بهر خدا خانه خمار کجاست
چند گوئي که مگو سر غم عشق حسين
خود من سوخته را طاقت گفتار کجاست