زهره ام ساقي و مه جام مدام است امشب
فلکم چاکر و خورشيد غلام است امشب
باده در مذهب عشاق حلال است ايندم
خواب بر عاشق مشتاق حرام است امشب
ميکنم جامه ازرق گرو باده مدام
که تنم را هوس جام مدام است امشب
ساقيا تا بسحر جام دمادم در ده
زانکه ما را نه غم ننگ و نه نام است امشب
شمع را گو ننشانند که در مجلس ما
شمع رخساره آن ماه تمام است امشب
شاد باش اي دل غمديده که در عين بلا
الف قد حسود تو چو لام است امشب
ميدهد دشمنم از غصه بناکامي جان
که من دلشده را دوست بکام است امشب
تا سحر در هوس پسته شکر بارش
طوطي طبع مرا ذوق کلام است امشب
از فروغ رخ آن حور پريچهره حسين
کنج کاشانه ما دار سلام است امشب