گشت مسلم ز عشق ملک معاني مرا
شهره آفاق کرد عشق نهاني مرا
از مدد شاه عشق ملک بقا يافتم
کي بفريبد کنون ملکت خاني مرا
غرقه دريا شدم لاجرم از بهر آب
هيچ نبايد کشيد رنج اواني مرا
درد و جراحات عشق کم مکن از جان من
اي که بهنگام درد راحت جاني مرا
از که بود عزتم گر تو ذليلم کني
کيست که خواند بخويش گر تو براني مرا
از کرم ديگران رنج روانم رسيد
با همه فقر و الم گنج رواني مرا
خلوت خاص حقي قصر شه مطلقي
اي دل اهل صفا قبله از آني مرا
نيست مرا حاصلي بي تو ز جان و جهان
اي که بلطف و کرم جان و جهاني مرا
آنچه بدانم توئي قبله جانم توئي
نيست بجز سوي تو دل نگراني مرا
از غمت ايماه من پير شدم چون حسين
آه که آمد بشب روز جواني مرا