اي صبا با يار سنگين دل بگو
چون رسانيدي سلام من بگو
مستحقم من زکوة حسن را
لن تنالوا البر حتي تنفقوا
من اگر هرگز نيايم بر درت
تو نگوئي که گدائي بود کو
گر بميرم در غم عشق تو من
تو نخواهي کردم آخر جستجو
کو مروت کو وفا کو مرحمت
حق خدمتها چه شد انصاف کو
بر سر راهت فتم وز خود روم
تو نگوئي کوست اين يا خاک کو
من گرفتم نيستت مهر و وفا
باري از روي جفا حرفي بگو
گر سلامم را نميگوئي عليک
در جواب بنده دشنامي بگو
در دل من چاکها کردي بعمد
وز خطا هرگز نکردي يک رفو
پرسشي هرگز نکردي بنده را
در قفا هم بگذريم از روبرو
آهن سردي مکوب اي (فيض) رو
زين سخن بگذر رها کن گفتگو
آرزوي من بود اين بعد از اين
گر نباشد بعد از اينم آرزو