رأي فرزانه چو باشد رخ خوبان ديدن
شادي هر دو جهان در غم اينان ديدن
توبه از زهد و ريا کردن و مي نوشيدن
در خرابات مغان جلوه ايمان ديدن
رقم عيش از آن صفحه عارض خواندن
حال آشفته در آن زلف پريشان ديدن
کردم از پير سئوالي ز جمال ازلي
ميتوان گفت در آئينه خوبان ديدن
هر کجا حسن و جماليست زجانان عکسيست
جان در آن عکس تواند رخ جانان ديدن
نيست پنهان ز نظر صورت خوب تو مرا
هست يکسان چه بوصل و چه بهجران ديدن
چند زين گفتن بيهوده خمش کن اي (فيض)
هست موقوف خموشي رخ جانان ديدن