مستانه برا گوشه چشمي سوي ما کن
دردي بسر درد نه و نام دوا کن
از پرده برون آ بگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظري جانب ما کن
گر لطف نداري و سر لطف نداري
از قهر بکش تيغ جفا روي بما کن
گفتي که وفا ميکنم و هيچ نکردي
ما چشم وفا از تو نداريم جفا کن
مرغ دل ما از قفس غصه برون آر
برگرد سر خويش بگردان و رها کن
ترسم که غباري بدل يار نشيند
بگذر ز عتاب و گله اي (فيض) دعا کن
در دفتر جان حرف بتان چند نويسي
زين قصه بگردان ورق و رو بخدا کن