بغم خويش دل ما خوش کن
خستگان را بمدارا خوش کن
از فلک هر چه بما مي آيد
تو گوارا کن و بر ما خوش کن
دل ما را بقضا کن راضي
خاطر ما به بلاها خوش کن
من اگر قابلم ار ناقابل
تو قبولم کن و بد را خوش کن
گر تقاضاي قبولت بايد
اولم پس بتمنا خوش کن
پايم ار نيست بسويت آيم
بسرم آي و سراپا خوش کن
خوش و ناخوش بخوشي دار مرا
ناخوشيها بخوشيها خوش کن
(فيض) را نيست بغير از تو کسي
بديش را بکرمها خوش کن