تا نگوئي هست آسان عشق را رهبر شدن
عشق را رهبر شدن هست از ملک برتر شدن
از ملک برتر شوي چون عشق را رهبر شوي
کار اين کار است نه در عقل دانشور شدن
عشق بستد از ملک باج سجود آدمي
آدمي را داد تاج بر ملک سرور شدن
عشق دارد کار در عالم نه عقل و ني هنر
عشق ورز ار بايدت بهتر شدن مهتر شدن
در دو عالم عشق راني در سرت گر عشق هست
ورنه بايد چون خسان بر هر دري چاکر شدن
عشق باشد افسر شاهان قرين عشق شو
بر سر شاهان عالم خواهي ار افسر شدن
اينمس قلب تو از علم و هنر کي زر شود
عشق اکسير دلت را بايد او را زر شدن
آتشي از عشق در خود زن بسوزان خويش را
بايدت جانا اگر سوي خدا رهبر شدن
ميکشد سوي خدا عشق خدا منعم مکن
گر بگويم ميتوان از عشق پيغمبر شدن
تا دهندت بار باري در حريم قدس عشق
سر بر آن در بايدت زد حلقه آن در شدن
عشق را محرم نه تا اين دو رنگي در تو هست
که ز شهوت آب و گاهي از غضب آذر شدن
بر زمين دل سحاب عشق ميبارد سخن
(فيض) عاشق شو اگر خواهي سخن گستر شدن