از هوس بگذر و دل پاک از آلايش کن
ترک باطل کن و جان را بحق افزايش کن
سر و تن را بزر و سيم چه مي آرائي
دل و جان را بکمال و هنر آرايش کن
بار دنيا که بصد رنج گرفتي بر دوش
بيکي عزم بيفکن ز خود آسايش کن
نان گندم بجوين جامه نو ده بکهن
از قناعت بستان زيور و پيرايش کن
بس کن از حرف به و سيب و انار و انگور
ترک مداحي ميوالي و آرايش کن
قوت ابدان چه رفيع و چه دني هر دو يکيست
قوت ارواح بدست آور و آسايش کن
از خداگوي وز پيغمبر و قرآن و حديث
طاعت حضرت حق پاک ز آلايش کن
مايه غم نبود جز سخن بيهوده
لب به بند از سخن بيهده آسايش کن
ماتم روز پسين گير به پيشين يک چند
خون دل را بدو چشم آور و پالايش کن
(فيض) تا چند دهي پند و نگيري در گوش
بگذر از گفتن و در معرفت افزايش کن