خدايا مرا از من آزاد کن
ضميرم بعشق خود آباد کن
سرم را بياد خودت زنده کن
روان مرا منبع ياد کن
بروي خودت باز کن ديده ام
دلم را بنظاره ات شاد کن
خرابم کن از مستي و بيخودي
وجودم بويراني آباد کن
بفردوس اعلام راهي نما
بعلم لدنيم ارشاد کن
درونم باسرار معمور دار
برونم بطاعات آباد کن
ز شيطان و نفسم پناهي بده
ز جور اعاديم آزاد کن
بس اندوه و غم بر سر هم نشست
گشادي بده سينه را شاد کن
بود (فيض) در بند خود تا به کي
خدايا دلي از من آزاد کن