الهي ز عصيان مرا پاک کن
در اعمال شايسته چالاک کن
چو آبي بسر ريزم از بهر غسل
دلم را چو اعضاي تن پاک کن
هجوم شياطين ز دل دور دار
قرين دلم خيل املاک کن
شراب طهوري بکامم رسان
سراپاي جان را طربناک کن
کند شاد اگر سازدم العياذ
پشيمانيم بخش و غمناک کن
بگريان مرا در غم آخرت
ازين درد آهم بر افلاک کن
ز خوفت بخون دلم ده وضو
ز احداث باطن دلم پاک کن
بريزان ز من اشک تا اشک هست
چو آبم نماند مرا خاک کن
و قلبي ففزعه عمن سواک
دهانم بذکراک مسواک کن
بعصيان سراپاي آلوده ام
سراپا ز آلودگي پاک کن
چو پاکيزه گردد ز لوث گنه
دلم آينه صاف ادراک کن
دلم را بده عزم بر بندگي
نه چون بيغمانم هوسناک کن
بخاک درت گر نيارم سجود
مکافات آن بر سرم خاک کن
دلم را ز پندار دانش بشوي
بجان قايل ماعرفناک کن
بعجب عمل مبتلايم مساز
زبان ناطق ماعبدناک کن
نگه دارم از شر آفات نفس
بتلبيس ابليس دراک کن
نشاطي بده در عبادت مرا
دل لشکر ديو غمناک کن
بحشرم بده نامه در دست راست
ز هولم در آنروز بي باک کن
ز يمن ولاي علي (فيض) را
قرين مکرم به لولاک کن