کي باشد از جهان بدن سوي جان رويم
زان نيز بگذريم وراي جهان رويم
از تن بجان سوي جانان سفر کنيم
طي مکان کنيم و سوي لامکان رويم
شور و شغب کنيم پس پرده صور
وين راه را ز چشم خلايق نهان رويم
کس ديد و کس نديد به پريم زين قفس
تا کوه قاف جانب عنقا روان رويم
تا چند اوفتيم در اين آب و گل چو خر
چون عيسي از زمين بسوي آسمان رويم
تا چند اينچنين گذرانيم روزگار
گويند هست طور دگر آنچنان رويم
سوزيم در جحيم خودي (فيض) تا به کي
خود وا کنيم از خود و سوي جنان رويم