هي نياري بر زبان جز حرف حق
نيست لايق زان دهان جز حرف حق
لا اوحش الله زان دهان شکرين
حيف باشد زان لبان جز حرف حق
بر وفاي عهد و پيمان دل منه
بر زبانت مگذران جز حرف حق
من چو حق گويم تو هم حق گوي باش
تا نباشد در ميان جز حرف حق
هي چه مي گويم از آن حقه دهان
گفتگو کي مي توان جز حرف حق
باطل اندر آن دهان حق مي شود
کي برون آيد از آن جز حرف حق
حق و باطل زان دهان شيرين بود
(فيض) مشنو ز آن دهان جز حرف حق