از پي آن نگار خواهم شد
در ره او غبار خواهم شد
قصه غصه شرح خواهم کرد
بر دل يار بار خواهم شد
خون دل را ز ديده خواهم ريخت
در غم عشق زار خواهم شد
چند بيهوده بگذرانم عمر
بر سر کار و بار خواهم شد
خويش را کارنامه خواهم ساخت
غيرت روزگار خواهم شد
همچو مجنون و وامق و فرهاد
شهره هر ديار خواهم شد
عقل رسميست موجب غفلت
بجنون هوشيار خواهم شد
زان لب و چشم مست خواهم گشت
رفته رفته ز کار خواهم شد
(فيض) اگر جان نثار او نکند
تا ابد شرمسار خواهم شد