در عالم حسن تو کي رنج و تعب بيند
گر عالم عقل آيد صد عيش و طرب بيند
در عالم عقل آنکو چشم و دل او وا شد
گلهاي طرب چيند اسرار عجب بيند
از عقل اگر آرد رو سوي جناب عشق
از جلوه هر مربوب رخساره رب بيند
آيات کلام حق آن خواند و اين فهمد
اين لذت لب يابد آن صورت لب بيند
ماند بکسي دانا کو روز ببيند حسن
خواننده بي دانش آنرا که بشب بيند
اسرار طلب مي کن چون داد طرب ميکن
ورنه دهدت اجري چون صدق طلب بيند
سرباز درين نعمت تن ده بغم و محنت
در تربيت جان کوش تن گرچه تعب بيند
عارف که بود گمنام از جاه و حسب ناکام
معروف شود آنجا صد نام و لقب بيند
گر رنج برد حاجي صد گنج برد حاجي
سهلست اگر در ره يغماي عرب بيند
گر (فيض) بود خشنود از هرچه ز حق آيد
حق باشد از او راضي پاداش ادب بيند