يار را با تو کار خواهد بود
کارها را شمار خواهد بود
هر چه پنهان بود شود پيدا
ليل جانرا نهار خواهد بود
آنکه خفته است شب چه روز شود
آگه و هوشيار خواهد بود
هر که کاري نميکند امروز
حال فرداش زار خواهد بود
کار اگر زار باشدت فردا
با خودت کارزار خواهد بود
بي حسابي که ميکني يک يک
در حساب و شمار خواهد بود
هر که با نفس خود جهاد نکرد
حسرتش بي شمار خواهد بود
هر که در کارهاي خود نرسيد
سخره انتظار خواهد بود
هر که ميران کار خود سنجيد
خاطرش را قرار خواهد بود
هر که مست شراب دنيا شد
تا ابد در خمار خواهد بود
هر که مشتاق آخرت باشد
رحمت او را نثار خواهد بود
اختيار ار بحق سپرد اينجا
مالک اختيار خواهد بود
ور بود اختيار را مالک
سخره اختيار خواهد بود
در ازل شرم اگر نشد روزيش
تا ابد شرمسار خواهد بود
اين غزل در جواب مولانا
(فيض) را يادگار خواهد بود