کسي از عمر برخوردار باشد
که از عشق نگاري زار باشد
هواي دلبري ما پسند است
دو عالم را بهل زاغيار باشد
بغير عشق دل چيزي نخواهد
که غير عشق بر دل بار باشد
خلايق جمله در خوابند الا
دو چشم عاشقان بيدار باشد
ز کوي دوست مي آيد نسيمي
کسي يابد که او هشيار باشد
کسي را کو ز عشقي برد بوئي
چه پرواي گل و گلزار باشد
دلي را کو بود داغي ز عشقي
کيش با لاله يا گل کار باشد
کسي کو يافت ذوق لذت عشق
ز جنت گر زند دم عار باشد
بهشت ديگران گلزار باشد
بهشت ما رخ دلدار باشد
نعيم زاهدان حور و قصور است
نعيم عاشقان ديدار باشد
جحيم بي غمان دود است و آتش
جحيم ما فراق يار باشد
نه پيچم از بلاي دوست گردن
که در عشق امتحان بسيار باشد
کسي را ميرسد لاف محبت
که چشمش زار و دل افکار باشد
بهشت (فيض) باشد عشق جانان
ز اشگش تحتها الانهار باشد