عيد است و هرکس از غلط غيري گرفته يار خود
مائيم و در خود عالمي دار خود و ديار خود
داريم با خود گفتگو داريم در خود جستجو
خود بيدل و در خويشتن جوينده دلدار خود
گم کرده خويشيم ما از خلق در پيشيم ما
از ما ببر تعليم کار آنگاه شو سر کار خود
گفتي که دشوار است کار دشوار کار خود خودي
خود را مبين حق را ببين آسان کن اين دشوار خود
از خود علم افراشتي خود را کسي پنداشتي
کس اوست تو خود ناکسي بگذر ازين پندار خود
دل را خودي بارست بار جانرا خودي عارست عار
ما بيخودان وارسته ايم از بار خود از عار خود
ما باربر کس کي شويم بار کسان هم ميکشيم
بار دو عالم را بدوش برداشته با بار خود
نوروز و هر کس هر طرف با دلبري و چنگ و دف
(فيض) و غم و شبهاي تار با نالهاي زار خود