گر کاسه سر ظرف جنون شد شده باشد
ور بر تنم اين کاسه نگون شد شده باشد
از بام چو افتاد مرا طشت برندي
رسوائي از اندازه برون شد شده باشد
چون دست ز جان شستم اگر در غم هجران
رنج تن رنجور فزون شد شده باشد
چون ياد لبش کردم و خون شد جگر من
از رهگذر ديده برون شد شده باشد
بگداخت مرا چون جگر از حسرت اگر هم
دل نيز در اين واقعه خون شد شده باشد
تا چشم چو صاد تو بخوبيت بود فيض
گر بر سرش ابروي تو نون شد شده باشد
حال دل خون گشته (فيض) ار تو بپرسي
گوئي چو بگويند که خون شد شده باشد