خوشا آن دل که مأواي تو باشد
بلند آن سر که در پاي تو باشد
فرو نايد بملک هر دو عالم
هر آن سر را که سوداي تو باشد
سراپاي دلم شيداي آنست
که شيداي سراپاي تو باشد
غبار دل بآب ديده شويم
کنم پاکيزه تا جاي تو باشد
خوش آن شوريده شيداي بي دل
که مدهوش تماشاي تو باشد
دلم با غير تو کي گيرد آرام
مگر مستي که شيداي تو باشد
نميخواهد دلم گل گشت صحرا
مگر گل گشت صحراي تو باشد
خوشي در عالم امکان نديدم
مگر در قاف عنقاي تو باشد
ز هجرانت بجان آمد دل (فيض)
وصالش ده اگر راي تو باشد