کسي کو چشم دل بيدار دارد
نظر پيوسته با دلدار دارد
بهر جا بنگرد چشم خدا بين
تماشاي جمال يار دارد
تماشا در تماشا باشد آن را
که در دل ديده بيدار دارد
دل هشيار هر جا افکند چشم
روان چشم را بيدار دارد
تماشا باشدش پيوسته آنکو
سر مست و دل هشيار دارد
دلي کو ميتواند عشق ورزيد
نشايد خويش را بيکار دارد
درون شادست و خرم عاشقانرا
برونشان گر چه حال زار دارد
دلش با دوست تن با غير عاشق
دل خرم تن بيمار دارد
چه پروا دارد از تاريکي زلف
که از شمع رخش انوار دارد
دو روزي (فيض) را مهلت ده اي عمر
دلش با عشقبازي کار دارد