کاش از جانان رسد پيغام تلخ
تا کسي شيرين کند زان کام تلخ
از لب چون شکرت اي کان لطف
سخت شيرينست آن دشنام تلخ
مستي من چون لب شيرين تست
نيست از جام مي گل فام تلخ
زهر چشم تو دلم از کار برد
وه چو شيرينست آن بادام تلخ
زهر هجرت تلخ دارد کام من
جز بوصلت خوش نگردد کام تلخ
سهل و آسان مينمايد از نخست
عشق دارد عاقبت انجام تلخ
بر لب من نه لب شيرين خويش
تا نيارم برد ديگر نام تلخ
(فيض) را شيرين نگوئي تلخ گوي
هست شيرين از لبت دشنام تلخ