داغ دل عاشقان مي نپذيرد علاج
درد و غم جاودان مي نپذيرد علاج
آتش دل را کجا بحر کفايت کند
سوز دل عاشقان مي نپذيرد علاج
هر که به اخلاص تر او خطرش بيشتر
اين خطر مخلصان مي نپذيرد علاج
تشنه وصل توام گرسنه لطف تو
درد من از آب و نان مي نپذيرد علاج
مونس بيکس توئي بي کسم و جز بتو
بي کسي بي کسان مي نپذيرد علاج
کردن درمان چه سود اشگ چه باران چه سود
درد دل و سوز جان مي نپذيرد علاج
پخته نخواهند شد گر همه آتش شود
خامي اين زاهدان مي نپذيرد علاج
(فيض) تو خود را بسوز چشم ز مردم بدوز
خوي بد مردمان مي نپذيرد علاج