باز آمدم با نقل و مي سرمست از جام الست
باز آمدم با چنگ و ني سرمست از جام الست
باز آمدم طوفان کنم کونين را ويران کنم
ميخانه را عمران کنم سرمست از جام الست
باز آمدم جولان کنم جولان درين ميدان کنم
سرها چو کو غلطان کنم سرمست از جام الست
بي باده مستيها کنم بيخويش هستيها کنم
در اوج پستيها کنم سرمست از جام الست
در پيش او رقصان شوم در کيش او قربان شوم
در خون خود غلطان شوم سرمست از جام الست
خود را ز خود غافل کنم نقش خودي زايل کنم
لوح سوي باطل کنم سرمست از جام الست
افسانها را طي کنم اسب خرد را پي کنم
تجديد عهد وي کنم سرمست از جام الست
دلرا فداي جان کنم جان در ره جانان کنم
اين قطره را عمان کنم سرمست از جام الست
در بحر عشق بيکران چون (فيض) گردم بي نشان
خود را نه بينم در ميان سرمست از جام الست