کس نيست کز غم تو دلش پاره پاره نيست
ليکن چو چاره کز غم عشق تو چاره نيست
تا کي جفا کني صنما از خدا بترس
آخر دلست جاي غمت سنگ خاره نيست
هر دم هزار چاره کني در جفاي ما
ما را ولي ز دست جفاي تو چاره نيست
شايد که روز حشر نپرسند جرم ما
در عشق سوختيم عقوبت دوباره نيست
دل بر هلاک نه بعثب دست و پا مزن
کاين قلزم هوا و هوس را کناره نيست
اي (فيض) عشق ورز که عشقست هر چه هست
آن دل که عشق نيست درو هيچ کاره نيست
گر جان طلب کند ز تو جانان روان بده
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست