در پرده حسن دلربا کيست
اين رشته بدست شاهدان نيست
من بيخبرم ز خويش و او مست
هشيار ميان ما و او کيست
معشوق که عشق چيست يارب
اين مي ز کجا و اين چه مستي است
در چشم خوش بتان چه نشأه است
اين مي ز کف کدام ساقيست
اين روشني از کدام خورشيد
اين آب ز چشمه که جاريست
ديده است بر آب کس چنين نقش
مشاطه حسن نو خطان کيست
بيماري چشم گلرخان را
در پرده دلبري سبب چيست
در هر نگهي هزار فتنه
اين معجزه کدام عيسي است
يک تير آيد بصد نشانه
زه زه ز کمان و بازوي کيست
هشدار که ديگريست دلبر
درياب که عشق ما حقيقي است
در حسن بتان تجلي اوست
حق باشد اين عشق و حق پرستيست
حسن از حق است و عشق از حق
نامي بر ما ز عشق بازيست
اي شاهد شاهدان عالم
معشوق بجز تو در جهان کيست
فرهاد تو صد هزار شيرين
مجنون تو صد هزار ليلي است
اي (فيض) خراب عشق ميباش
آبادي ما در اين خرابيست
از خود بگذر بعشق پيوند
باقي عشقست و جمله فانيست