جان بجانان عرض کردن عاشقانرا عار نيست
مفلسان را با کريمان کارها دشوار نيست
هر کسي را سوي حق از مسلکي ره ميدهند
راه حق منصور را جز نردبان دار نيست
مستي جام هوا بنگر که غير از جام دوست
در ميان اين خم نه تو کسي هشيار نيست
خواب غفلت بين که غير از ديده بيناي عشق
در همه روي زمين يک ديده بيدار نيست
عقل را در عشق ويران کن که در درگاه دوست
عاشقان را بار هست و عاقلان را بار نيست
عشقت اندر دوزخ اندازد که لذت ميبري
در بهشتت گر دهد جا عقل بي آزار نيست
اندکي آزار بسيار است از بيگانگان
گر کند آن آشنا بيرون ز حد بسيار نيست
هر که باشد هر چه خواهد در حق ما گوبگو
سرزنشهاي ملامت عاشقان را عار نيست
بر مدار اي (فيض) دست اعتصام از پاي عشق
در جهان جز عشق يار و مونس و غمخوار نيست