بهر گلي اگرم ناله و نوائي هست
بجان تو اگرم جز تو مدعائي هست
مگو مگو ز کجا آمدي کجا رفتي
ببين ببين که بجز سايه تو جائي هست
مگو مگو بجهان آشنا کرا داري
ببين ببين بجهان جز تو آشنائي هست
مرا بغير هواي تو و رضاي تو
هواي ديگر اگر هست و مدعائي هست
هوا بسر نرسانم بمدعا نرسم
چه مدعا چه هوا جز تو روي ورائي هست
بخاک درگه تو گر روم بجاي دگر
کجا روم بجز اين آستانه جائي هست
مقابل گل رويت نشينم و نالم
چو عندليب که در گلشن نوائي هست
وصال دوست چو خواهي بساز با غم دوست
چو گنج باشد ناچار اژدهائي هست
اگر جهان همه بيگانه شد ز (فيض) چه باک
چو التفات نهان تو آشنائي هست