مرا ز جام خيالش شراب در پيش است
بهر کجا نگرم آفتاب در پيش است
ز توبه دم نتوان زد مدام زان لب لعل
بهر کجا که نشستم شراب در پيش است
مرا که سينه کبابست و لعل يار شراب
ز خوان حق نعم بي حساب در پيش است
اصول دين چکنم با فروع آن چه مرا
ز خط و خال بتان صد کتاب در پيش است
اگر نه دل بسر زلف او گرفت قرار
چرا هميشه مرا اضطراب در پيش است
ز عشق مستم و ناصح فتاده در پي من
بلاست در پس و حال خراب در پيش است
بهر بتي که به بينم سبک ز جاي روم
گر آن بروز برم انقلاب در پيش است
کجا روم که بدورم محيط گشت سرشک
بهر کجا که کنم روي آب در پيش است
گذشتي از چه ز تقوي و علم و زهد و ادب
هنوز (فيض) ترا صد حجاب در پيش است