رازها با اهل گفتن ز اهل عرفان خوش نماست
يار يکديگر شدن از قوم و خويشان خوش نماست
نصرت دين حق و در درد بودن متفق
ز أهل علم و پيشوايان و فقيهان خوش نماست
اين فقيهان مجادل از کجا حکمت کجا
درس و بحث و علم و حکمت از حکيمان خوش نماست
خواندن قرآن و فهميدن به آواز حزين
با خضوع جان و تن از اهل قرآن خوش نماست
چون نمازي در جماعت ميشود کوته بهست
ترک تطويل و ريا از مقتديان خوش نماست
گر مزاحي ميکند مؤمن بحق نيکوست آن
تقوي از باطل نمودن ز اهل ايمان خوش نماست
مرد چون بالغ شود بايد بحق رو آورد
خنده و بازي و خوش طبعي ز طفلان خوش نماست
ژنده پاکيزه بر بالاي درويشان نکو
و آن قباي تار در بر قد خوبان خوش نماست
سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگي
مهرباني و تواضع از بزرگان خوش نماست
اقتصار سايلان بر قوت از روي سکوت
بخشش بي من و ايذا از کريمان خوش نماست
هر کسي را حق تعالي بهر کاري آفريد
هر که کار خويش را نيکو کند آن خوش نماست
عاقلان را عاقلي خوش عاشقان را عاشقي
مستي و شوريدگي از مي پرستان خوش نماست
زاهد ار از زهد گويد عابد از صوم و صلوة
عاشقانرا حرف وصل يار و هجران خوش نماست
واعظ ار آرد حديثي از کلام انبيا
عارفان را سير در اسرار قرآن خوش نماست
(فيض) ميکن جهد تا سنجيده تر آيد سخن
گفتن شعر از دم سنجيده گويان خوش نماست