تا نگذرد ز نام سزاوار نام نيست
تا معترف به نقص نباشد تمام نيست
اي نامور ز پيش و پس خويش کند حذر
جائي مدان که بهر شکار تو دام نيست
عرفان طلب نخست و پس آنگاه بندگي
بي معرفت عبادت عابد تمام نيست
از ديني اکتفا به تمتع کن و بمان
کين ناقبول قابل عقد دوام نيست
کامي مجو ز دهر که ناکاميست کام
کاهي که دل درو نتوان بست کام نيست
کس را نه کام داده نه ناکام کرده اند
فرقي درين ميان خواص و عوام نيست
بهر خواص گر چه بود لطف هاي خاص
بهر عوام نيز بود آنچه عام نيست
دارد مصيبتي همه ليک مختلف
تلخست احتمال مصيبت چو عام نيست
حزن و سرور را بمساوات داده اند
گر چه تفاوتي است که خواجه غلام نيست
زاهد کجا و عاشق شوريده سر کجا
هرگز ميان اين دو نفر التيام نيست
بگذر بخير دشمن و بر ما مکن سلام
سالم چو نيستيم ز شرط سلام نيست
غافل ز ذکر حق نشوي (فيض) يکنفس
بي ذکر مستدام عبادت تمام نيست