اي آنکه توئي قبله ارباب کياست
چون تو نبود راهنمائي بنفاست
گر دعوي دانش کني از بهر مباهات
تسخير نموده است ترا حب رياست
اي سايس اغيار بتعليم و هدايت
نفس دغلت را نکني هيچ سياست
اي حارس بيگانه ز انواع جهالت
خود را نکني هيچ ز ابليس حراست
عيب جلي خويش نه بيني بدو ديده
عيب خفي غير بيابي بفراست
گوئي همه را درس بقانون و اشارات
خود هيچ شفائي نبيابي ز دراست
تمييز شريفان و خسيسان ز تو پرسند
از نفس شريفت نکني دور خساست
باطن همه آلوده بانواع رذايل
پاکيزه کني ظاهر خود را ز نجاست
بيني بدي از کس نکني صبر بر اخفا
ور نيک عداوت کني از رشک و نفاست
گوئي همه جا عيب کسانرا بعلالا
در خويش نه بيني شره و بخل و شراست
اصلاح خود اوليست ز دلها خبرت نيست
در کار کسان کار مفرماي کياست
هر تخم که کاري ثمر آن دروي (فيض)
ميکن بنکوکاري انواع غراست