گفتمش دل بر آتش تو کباب
گفت جانها ز ماست در تب و تاب
گفتمش اضطراب دلها چيست
گفت آرام سينه هاي کباب
گفتمش اشگ راه خوابم بست
گفت کي بود عاشقانرا خواب
گفتمش بهر عاشقان چکني
گفت برگيرم از جمال نقاب
گفتمش پرده جمال تو چيست
گفت بگذر ز خويشتن در اياب
گفتمش تاب آن جمالم نيست
گفت چون بي تو گردي اري تاب
گفتمش باده لب لعلب
گفت از حسرتش توان شد آب
گفتمش تشنه وصال توام
گفت زين مي کسي نشد سيراب
گفتمش جان و دل فدا کردم
گفت آري چنين کنند احباب
گفتمش مرد (فيض) در غم تو
گفت طوبي لهم و حسن مآب