آنچه را از بهر من او خواست آن آيد مرا
خواستش از راز پنهان ناگهان آيد مرا
سعي در تحصيل دنيا و فضولش بيهده است
در ازل قدري که روزي شد همان آيد مرا
سوي مشرق گر روم يا راه مغرب بسپرم
بر جبينم آنچه بنوشته است آن آيد مرا
بر سرم گر چه نميدانم چه خواهد آمدن
اينقدر دانم که مردن بي امان آيد مرا
هيچ تمهيدي نکردم بهر مهمان اجل
با وجود آنکه دانم ناگهان آيد مرا
زندگاني شد تلف سودي نيامد زان بکف
نيست از کس شکوه ام از خود زيان آيد مرا
هر که خيري ميکند اضعاف آن يابد جزا
ميدهم جان در رهش تا جان جان آيد مرا
هر که بخشد جرمي از کس بگذرند از جرم او
ميکنم من اينچنين تا آنچنان آيد مرا
هر که بر تن ميفزايد نور جان کم ميکند
ميگذارم (فيض) تن تا نور جان آيد مرا