صحبت ياران خوشست و الفت ياران خوشست
اين دو با هم يار بايد اين جدائي آن جدا
يار کلفت ديگرست و يار الفت ديگرست
صحبت آنان جدا و صحبت اينان جدا
صحبت آنان قرين خواندن تبت يداست
صحبت اينان نشد از معني قرآن جدا
صحبت آنان بلاي جان هر فهميده
صحبت اينان دواي درد از درمان جدا
يار بايد يار را در راه حق رهبر شود
نه که سازد يار را از دين و از ايمان جدا
يار بايد يار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل يار و يار و در هجران جدا
يار بايد يار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا
در غم و اندوه باشد يار با ياران شريک
در نشاط و کامراني نبود از ايشان جدا
چون بگريد يار بايد يار هم گريان شود
ني که اين گريد جدا گاه آن شود گريان جدا
هر چه بپسندد بخود بپسندد آنرا بهر يار
هر چه از خود دور خواهد خواهد از ياران جدا
دشمنان يار را دشمن بود از جان و دل
دوستش را دوست دار باشد از عدوان جدا
مال اگر داري برو در راه ياران صرف کن
ورنه خدمت کن مباش از نيکي و احسان جدا
بگذر از راحت جفا و محنت اخوان بکش
ورنه تنها ماني و بي يار و سرگردان جدا
(فيض) ميداند که در الفت چها بنهاده اند
او چه داند کو بود از سنت و قرآن جدا