شود شود که شود چشم من مقام ترا
شود شود که ببينم صباح و شام ترا
شود شود که شوم غرق بحر نور شهود
بديده تو به بينم مگر بکام ترا
شود شود که نهم روي مسکنت بر خاک
بدرگه تو و خوانم علي الدوام ترا
شود شود که دل و جان و تن کنم تسليم
براي خويش نباشم شوم تمام ترا
شود شود که سراپا چو دام چشم شوم
بدين وسيله مگر آورم بدام ترا
شود شود که نهم دل بجست جوي وصال
بديده پويم و جويم علي الدوام ترا
شود شود کو سر (فيض) در ره تو رود
که تا بکام رسد هم شود بکام ترا