بالا رويم بس که ز اندازه گذشتيم
در عالم دل در چه شمارست دل ما
بر تابه عشق تو برشتند دل ما
با درد و غم و غصه سرشتند گل ما
صد شکر بدست آمدش اين گنج سعادت
گر عشق نميبود چه ميکرد دل ما
دهقان ازل کشت درين يوم محبت
زان بر ندهد غير بلا آب و گل ما
گر درد نبودي بچه پرورده شدي جان
ياد تو نميبود چه ميکرد دل ما
گر آرزوي دولت وصل تو نبودي
خاطر بچه خوش داشتي از خويش دل ما
احرام سير کوي تو بستيم بر آن خاک
شايد که شود ريخته خون بحل ما
گر حله عفو تو نباشد که بپوشد
بيرون نرود از تن جان خجل ما
داريم اميد از کرمش ورنه ز تقصير
تقصير نشد ذره (فيض) از قبل ما