اي که در اين خاکدان جان و جهاني مرا
چون بروم زين سرا باغ و جناني مرا
جان مرا جان توئي لعل مرا کان توئي
در دل ويران توئي گنج نهاني مرا
آنکه بدل ميدمد روح سخن هر دمم
تا نزند يکنفس بي دمش آبي مرا
شب همه شب تا بصبح همنفس من توئي
روز چو کاري کنم کار و دکاني مرا
تا که بمحفل درم با تو سخن ميکنم
چونکه بخلوت روم مونس جاني مرا
يکنفس از پيش تو گر بروم گم شوم
چون بتو آرم پناه امن و اماني مرا
گر تو براني مرا جان ز فراقت دهم
جان بوصالت دهم گر تو بخواني مرا
گه بوصالم کشي گه ز فراقم کشي
گاه چنيني مرا گاه چناني مرا
(فيض) بتو رو کند رو چو بهر سو کند
نور تو عالم گرفت قبله از آني مرا