شماره ٦٠: اي تيره زلف درهم اي نافه تتاري

اي تيره زلف درهم اي نافه تتاري
کار من ازتو درهم روز من از تو تاري
گر نيستي تن من تا چند گوژپشتي
ور نيستي دل من تا چند بيقراري
کردي سياهکارم تا کي سفيد چشمي
کردي سفيد چشمم تا کي سياهکاري
تا رسم روزگارت شد آفتاب پوشي
رسم منست تا روز هر شب ستاره باري
جز تو کدام هندو بر دل زند شبيخون
جز تو کدام جادو بر مه کند سواري
مار ار نيي بگنجت از چيست پاسباني
ابر ار نيي به مهرت از چيست پرده داري
آزر نيي چگونه لعبت همي تراشي
ماني نيي چگونه صورت همي نگاري
داود گر نيي تو با جوشنت چه بازي
هاروت گر نيي تو با زهره ات چه ياري
کلک مؤيد دين گر نيستي پس از چه
همواره عنبر تر بر سيم ساده باري
حاجي که هست هر فرد از جزو مدحت او
بر دفتر سعادت سر لوح کامگاري
آن نور و چشم بينش وان رحمت خدايي
آن فر آفرينش وان فيض کردگاري