دل شکسته من آهش ار اثر دارد
دعا کنم که خدايش شکسته تر دارد
ز سيم اشک و زر چهره ام توان دانست
که شهر عشق گدايان معتبر دارد
مراست خانه بيابان و دل ز خون دريا
تو عشق بين که مرا مير بحر و بر دارد
دلم به زلف تو آهي کشيد و جانم سوخت
درست شد که به شب آه دل اثر دارد
به چشم سرمه کشد يارب اين بلاي سياه
ز بهر مردم مسکين چه در نظر دارد
بدين اميد دلم در رهت به خاک افتاد
که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد
چنين که زلف تو از ناز سر فکنده به پيش
محققست که بس فتنه زير سر دارد
سخن ز سنبل و نرگس مگوي قاآني
که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد