صد شکر گويم هر زمان هم چنگ را هم جام را
کاين هر دو بردند از ميان هم ننگ را هم نام را
دلتنگم از فرزانگي دارم سر ديوانگي
کز خود دهم بيگانگي هم خاص را هم عام را
خواهم جنوني صف شکن آشوب جان مرد و زن
آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را
چون مرغ پرد از قفس ديگر نينديشد ز کس
بيند مدام از پيش و پس هم دانه را هم دام را
قاآني ار همت کني دل از دو عالم برکني
يکباره درهم بشکني هم شيشه را هم جام را