شماره ٤٧٥: گرد مه خط سيهکار نداري، داري

گرد مه خط سيهکار نداري، داري
روز روشن به شب تار نداري، داري
صنعت دلکش داود نداني، داني
زره از طره طرار نداري، داري
زلف رام دام دل آويز نسازي، سازي
فکر دلهاي گرفتار نداري، داري
صف دلها همه از تير ندوزي، دوزي
خم ابروي کمان دار نداري، داري
خون مردم همه بر خاک نريزي، ريزي
چشم سر مست دل آزار نداري، داري
بي دلان را همه رنجور نخواهي، خواهي
عاشقان را همه بيمار نداري، داري
چشم صاحب نظر از سحر نبندي، بندي
چشم افسونگر سحار نداري، داري
پي خون ريزي عشاق نکوشي، کوشي
سپه غمزه خونخوار نداري، داري
بر فلک توسن اقبال نتازي، تازي
بر قمر عقرب جرار نداري، داري
جام مي از کف اغيار ننوشي، نوشي
سر خونخواريم اي يار نداري، داري
بر فروغي ز جفا تيغ نيازي، يازي
قصد ياران وفادار نداري، داري