شماره ٤٣٧: ماه غلام رخ زيباي تو

ماه غلام رخ زيباي تو
سر و کمر بسته بالاي تو
تن همه چشم است به صحن چمن
نرگس شهلا به تماشاي تو
مجمع دل هاي پراکنده چيست
چين سر زلف چليپاي تو
زاهد و انديشه گيسوي حور
دست من و جعد سمن ساي تو
گر تو زني تيغ هلاکم به فرق
فرق من و خاک کف پاي تو
روي من و خاک سر کوي عشق
راي من و پيروي راي تو
تير من ديده کج بين غير
تيغ من و تارک اعداي تو
چه فشاند نمکم بر جگر
لعل شکرخند شکرخاي تو
دير کشيدي ز ميان بس که تيغ
مرد فروغي ز مداواي تو